سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

نا امید


تو و فاصله با هم یکی شدید من و پاهام به رسیدن نا امید کاش می شد می رسیدم تا می دیدم تو و فاصله به هم چیا می گید ؟


می ترسم


من صبورم اما بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم


مرا انتخاب کرد ...


درد ، مرا انتخاب کرد ... من ، تو را ...  تو ، رفتن را ... آسوده برو دلواپس نباش من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم


درد


سری را که درد نمیکند دست مال نمیبندند اما سر من درد می کند برای دستی که مال تو باشد


رفت …


کوتاه ترین قصه ی دنیا ... رفت …


سخت تر


خیلی وقت است فراموش کرده ام کدامیک را سخت تر می کشم  ؟ رنــــج ! انتظار ! یا نفس را ...


تو


چه فرقی دارد ، شهر ما خانه ی ما باشد یا نباشد ؟وقتی تو نه در شهر ما هستی و نه در خانه !


همین حوالی ...


امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمی کاهد همیشه هستی همین حوالی ...


زمستان است


زمستان است و من شنیده ام روزها کوتاه تر می شوند ولى . . . نمیدانم چرا دارند این روزها هى بلندتر می شوند بى تو


نگاه کن


نگاه کن آن دور دست ها یکی تنها به انتظار ایستاده ... لبخندی عاشقانه ، دستی برایش تکان بده تا بشکند حصار سنگی تنهایی اش ...