سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

گذشت


گذشت ، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم حالا یک بار از شهر می رویم ... یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست …

 


نمی دانی


نمی دانی چطور گیج می شوم وقتی هرچه می گردم معنی نگاهت در هیچ فرهنگ لغتی پیدا نمی شود


زخم بزرگ دلم


زخم های دستم را می بندند و می گویند چرا با خود چنین کردی ؟ ولی افسوس کسی زخم بزرگ دلم را ندید تا بگوید چرا با تو چنین کردند ...


قدیم


خوش می گذره مال قدیم بود الان دیگه فقط خوشیم که می گذره ...



منتظر


مادرم می گفت : دوستانت را ببین همه به جایی رسیده اند ... نمیدانست منتظر نشسته ام تا به تو برسم !



خسته‌ام


چای دم کن خسته‌ام از تلخی نسکافه‌ها چای با عطرِ هِل و گل‌های قوری بهتر است


عاشقانه ی آرام من و تو


چه عاشقانه به رویت لبخند زدم و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی و این شد عاشقانه ی آرام من و تو



منــتــــظــــرم مـــی مــــانـــــــی ؟


تـــا آســــمان خــیــــال ِ تـــو چقــــدر راه اســــت؟ دو بـــال بـــرایــــم کافــیـــســــت؟ مـــی خواهـــــم به هــــوای تــــو در هــــوای تـــــو اوج بگیــــرم! منــتــــظــــرم مـــی مــــانـــــــی ؟


پیـــــچـکـــــ


پیـــــچـکـــــ مــــی شوم وحــشــــــــــــــــــــــی ... مــــــــی پیــــــــــــــچم بـه پـــر و پـای ثانیه هـایـت تـا حتــــی نتــــوانــــــــی آنــــــــــــــــــــــــــــــــی بـــــــــی مـــن بـــــودنـــــــــــــ را زنــدگــــی کنـی


عطرها


عطرها بی رحم ترین عنصر زمین اند ... بی آنکه بخواهی می برنت تا قعر خاطراتی که برای فراموشیشان تا پای غرور جنگیدی